ساده مثل آب دنیا ترکیبی است از خوب و بد ، زشت و زیبا ولی رویهم رفته شیرین است مثل گیاه نیشکر ممکنه همه قسمتهاش شیرین نباشه اما در نهایت نتیجش میشه شکر چقدر تشویش دارم، چقدر احساس ناامنی میکنم و ترسی نهفته که سعی در پنهان کردنش دارم اما بیقرارم مثل کودکی که تنها مانده و منتظر است تا والدینش برگردند. من اینجا در این دنیا چه میکنم خودم هم نمیدانم !! دلم کودکی میخواهد و خوابی با احساس امنیت و آسایش که بدانم وقتی بیدار میشوم مادرم هست و ... اما یادم رفته خیلی وقت است بزرگ شده ام ... اینهمه آدمهای جورواجور از کجا پیدا شدند چرا تا الان آنها را ندیده بودم . هر کدام سنگی بدست دارند و نمیدانم چرا خدا دل من را از جنس شیشه و بلور ساخت!؟دوستانم کجایند چرا مثل بره آهوی جدا مانده از گله مدام باید حواسم به اطرافم باشد به خطراتی که شاید ... خسته ام خسته از جفای خودم و دیگران خسته ام از اینهمه حرف خسته ام از آدمها خسته ام از مدام مواظب بودن خسته ام دلم یه جای امن میخواهد و بس جایی مثل دنیای دوران کودکیم... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
تبادل لینک
هوشمند
|
|||||||||||||||||
|